سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلم می خواهد، بشوم یکی از کفشدار های حرم، شیفت نیمه شب خیلی خیلی دیر...

یا یکی از خادم هایی که نیمه شب به مردم راه صحن جمهوری اسلامی را نشان می دهد، یا شاید هم صحن قدس را که هر کس از درش وارد میشود خیال فتح بیت المقدس به سرش می زند....

حتی همین که یکی از زائر های معمولی هم باشم کافی است، از دسته ی دانش آموزان دبیرستانی، با دل خیلی تنگ و شال گردنی که تا روی چشمانش بالا کشیده و چادری که از سرما دور خود پیچانده .. صحن جمهوری اسلامی ترجیحا مثل آن روز دم غروب باهم.....

پ.ن:  شما برای من دعا می کنید... من برای شما...من دلم به همین قرار ها خوش است...  بیشتر به قسمت اولش....

پ.ن: "رسول الله زودتر به کودکان سلام می کردند"... از خودم بدم آمد به خاطر آن چند دفعه ای که با علی تند حرف زده بودم یا پشت در اتاق منتظرش گذاشته بودم...:(


+ تاریخ سه شنبه 91/11/10ساعت 10:15 عصر نویسنده polly | نظر